قرار نیست با خاک تنم
کوزه بسازند برای تو
من همیشه دیر رسیده ام
و این خیابان
بوی قدم های رفته ی تو را میدهند
قرار نیست با خاک تنم
گلدان بسازند
تا خاطره ای باشم گوشه ی اتاقت
من همیشه دیر رسیده ام
حتی برای دستان کوزه گرها
اما یادت باشد
غباری که تو را
به سرفه می اندازد
سرگردانی من است
به باد بگو
دیرتر بیاید.