loading...
مهندسی صنایع90
آخرین ارسال های انجمن

نور..

سید ولی زارع بازدید : 92 پنجشنبه 1390/11/06 نظرات (2)

روز قسمت بود.
خدا هستی را قسمت می کرد.
خدا گفت : چیزی از من بخواهید. هر چه که باشدشما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است.

و هر که آمد چیزی خواست.

یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.

در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ. نه بالی و نه پایی ‚ نه آسمان ونه دریا.

تنها کمی از خودت‚ تنها کمی از خودت را به من بده.

و خدا کمی نور به او داد.

نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت : آن که نوری با خود دارد‚ بزرگ است‚ حتی اگربه قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.

و رو به دیگران گفت :

کاش می دانستید که این کرم کوچک ‚ بهترین را خواست.

زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.

هزاران سال است که او می تابد. روی دامن هستی می تابد. وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط RAHA در تاریخ 1348/10/11 و 23:27 دقیقه ارسال شده است

جالب بود...شکلک

این نظر توسط shadi در تاریخ 1348/10/11 و 13:18 دقیقه ارسال شده است

jaleb budشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
شاید سالها بعد در گذر جاده ها . بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگویی آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود... این وبلاگ متعلق است به همه دانشجویان مهندسی صنایع 90 وجایی است برای دوستی های بیشتر....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 960
  • کل نظرات : 1625
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 99
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 47
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 384
  • بازدید ماه : 2,050
  • بازدید سال : 9,981
  • بازدید کلی : 275,974
  • گالری عکس