loading...
مهندسی صنایع90
آخرین ارسال های انجمن
مجید حاجی زاده بازدید : 44 جمعه 1391/12/18 نظرات (3)

بهشت، دری از درهای تبسم خداست! دل، که هوای بهشت را می کند، سراغ تو را می گیرد. من، خود، بارها دیده ام که زائرانت، وقتی که از در بیرون می آمدند، تکه های بهشت را، در مشت های کوچک و بزرگ خویش، قایم کرده بودند ... ! 

موج های سینه چاک - که سر بر سنگ های ساحل می کوبند - از تب و تاب دردمندانه ی دریا حکایت دارند. اما، همین که نگاه اشک، بر تو می افتد - فاصله ی دل به کنار می رود ، و لب های وصل، به تبسم می نشیند. حرم تو، کارگاه عاشقی است. نگاه شیرین و غریبانه ات، دل آدم را، آتش می زند. ای عاشقانه ترین غربت ! 

عالم، هیچ غریبی را خودمانی تر از تو نیافته است ... نگو، نگو، نگو - می دانم! آن تشری که با نگاهت - هم - می زنی، دل آدم را، پاره می کند! می دانم که از آن آهوی با معرفت، خیلی کمترم، اما، من که برای نیامده ام ... ! 

هر جا که عشق نیست، نام تو را نمی برند! عاشقی، یاد گرفتنی نیست: هیچ مادری را ندیده اند، که گریه کردن را، به کودکش یاد داده باشد! خادمان حرم، جارو کردن را، بهانه می گیرند، که با تو، بیشتر باشند! یا ضامن آهو! این هم بهانه ای است، وگرنه، خودت که می دانی: این نگاه نخ نما، قابل تو را ندارد ...

چند سالیه تو سینه داغ انتظارو دارم

                                           چند ساله که اسم تو رو هی به زبون میارم

چند ساله کاره من شده شمردن لحظه ها

                                            این نفسای خسته که دارن میوفتن از پا

بزار بیام که خسته از گذشته ی تباهم

                                          بزار بیام که خسته از یه لحظه اشتباهم

                    ضامن هشتمین بی رقیبم... ستاره ی مشرقی غریبم

              سوی کبوتری که شد فراموش...میشه که وا کنی دوباره آغوش

مانده ام در عجبــــــ ... چه میکنی با دل زائرت که هنوز پا در جاده نگذاشته، تمام سنگینی های قلبش را فراموش می کند؟!
.
.
.
احساس سبکی می کنم...
.
.
..........................

زائری بارانی ام و دل خوش به محالاتـــــــــــــ رضـــا

 

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط s.jalal در تاریخ 1391/12/20 و 9:54 دقیقه ارسال شده است

غرق نور است و طلا
گنبد زرد رضا
بوی گل، بوی گلاب
می رسد از همه جا

مثل یک خورشید است
می درخشد از دور
شده از این خورشید
شهر مشهد پر نور

چشمها خیره به او
قلبها غرق دعاست
بر لب پیر و جوان
یا رضا یا رضاست

ای خدا کاش که من
یک کبوتر بودم
روی این گنبد زرد
شاد می آسودم

می زدم بال و پری
دور تا دور حرم
از دلم پر می زد
ماتم و غصه و غم
مجید جون
به امام رضا بگو ما رو هم بطلبه یه سالی میشه که پابوسش نرفتم دلم خیلی برای حرمش تنگ شده
التماس دعا
پاسخ : به امام رضا گفتم سید
انشالله به زودی.....

این نظر توسط shahab در تاریخ 1391/12/20 و 0:59 دقیقه ارسال شده است

ميدونم آسمون حرمت ستاره بارونه....فرشته ها هم هميشه هر لحظه در حال كذرند....بس دلمو برواز ميدم به صحن و سرات تا بازم اروم بكيرم...
دعا كن سوغاتي يادت نره....
مجيد بُرِم مشد......;-);-)
پاسخ : سوغاتی هم آوردم واست.... :-)

این نظر توسط nafas در تاریخ 1391/12/18 و 21:57 دقیقه ارسال شده است

از این همه انزوا مردد شده ام ..
دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام ..
امروز دلم حال کبوتر دارد ..
انگار که بیقرار مشهد شده ام ...

التماس دعاشکلکشکلک
پاسخ : ممنونم
محتاجم به دعا


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
شاید سالها بعد در گذر جاده ها . بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگویی آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود... این وبلاگ متعلق است به همه دانشجویان مهندسی صنایع 90 وجایی است برای دوستی های بیشتر....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 960
  • کل نظرات : 1625
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 99
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 59
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 86
  • بازدید ماه : 560
  • بازدید سال : 8,491
  • بازدید کلی : 274,484
  • گالری عکس